عاشقانه های همسرانه

"و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوالذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین"
"و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه"

سلاااااام به همه خانومای عاشقی که میان اینجا
اینجا رو ساختیم تا خوب یاد بگیریم چجوری یه خانوم خوب و لطیف باشیم برای همسرمون
پس بسم الله
یه خانوم خوب بودن سخت نیست فقط کافیه خودت بخوای تا همه چیز خوب بشه
اینجا غرغر و نق نق نداریم آه و ناله نداریم
امیدوارم همه تون خانومای عاشقی باشید و زندگی ای پر از عطر خدا و عشق و محبت داشته باشید

توجه: چون مطالب از دوستان زیادی جمع آوری شده لطفا از کپی کردن مطالب به هر نحوی جدا بپرهیزید و وبلاگ رو به دوستانتون معرفی کنید تا استفاده کنند ما رو هم دعا کنید.......
خوشحال میشیم شما هم ایده ها و تجربه های خوبتونو با ما به اشتراک بذارید تا همه استفاده کنند. ارتباط با ما از طریق آی دی @mandegary در تلگرام

طبقه بندی موضوعی

❓❓❓خانما جمعه تولد همسرمه پنج شنبه هم خونست بنظرتون چجوری تولد سوپرایزی براش بگیرم در صورتی که دوروز خونه است

✅منم تولد همسرم همزمان با شب یلداس. پارسال ده روز زودتر تولد گرفتم بی نهایت خوشحال شد مخصوصا اینکه کلی مهمون دعوت کرده بودم و با وجود هوای سردو سرما اومده بودن. و همسرمو به یه بهانه ای کشوندم رستورانی که تولد گرفته بودم. وقتی رسید با تعجب به همه نگاه می کرد☺️ اون لحظه ای هم که شمع و فوت میخواست بکنه گفتن آرزوکن. جلو همه گفت ارزوی من همسرمهربونم بود که کنارمه و پیشونیمو بوسید😉

✅اگه من بودم تو اتاق خواب ترتیبش رو میدادم.
شوهرم تا ظهر میخابه بهش میگم بره تو حال میخام تو اتاقو کلا تمیز کنم بریزم بیرون
بعد میرم مقدماتو کم کم فراهم میکم.غذا هم اماده میکنم.واس شب هیچ کاریو نمیذارم.فقط تزیین خاص اتاق و خودم میمونم شب.که اونم میفرستم خونه مامانش یا بیرون😜
غذامم سعی میکنم نبینه اگرم موقیت نشد خورشتمو زودتر دریت میکنم جمعش میکنم تا حدس نزنه شام داریم مثلا😄

✅سلام،تولد همسرم منم ،یازدهم دی جمعه بود.شب جمعه بهش پیام دادم،تبریک گفتم،صبحم زودتر پاشدم یه صبونه عالی درست کردم بااهنگ ،ناهارم بردمش بیرون وتولدشو تبریک گفتم ویجور وانمود کردم که کلش همینه.از یطرف با خانواده های دوطرفمون هماهنگ کردم که چون من نمیتونم تزیین کنم با بادکنک وفشفشه وبرف شادی اومدن خونمون وکیکی که سفارش دادمم اونا گرفتن.ووقتی زنگ زدن به شوهرم گفتم درو بازکنه ووقتی باز کرد خیلی شوکه شد،چون واسه اینکه جفتمونم حاضربشییم وشگ نکنه گفته بودم یکی از فامیلای ما چون تازه ازدواج کردیم میخوان بیان واسه تبریک.وقتی درو واکرد انتظار اونارو داشت که باکلی بادکنک وکیک وبرف شادی روبرو شد،از مادرشوهرمم  خواهش کردم شامو درست کنه که شوهرم شک نکنه.رو کیکم دادم عکسشو انداختن.درکل خیلی ذوق کرد.چون دیگه مطمعن شده بود باناهار بیرون همه چی تمومه وتولد خاصی نگرفتم.خیلی قشنگ شد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی