#انگیزه
چند روز پیش همسرم سر یه موضوع کاری ناراحت بود و متاسفانه دوست نداشت برای من تعریف کنه و فقط میگفت یه روز خوش تا حالا نداشتیم.
فرداش من تصمیم گرفتم ایده ی روز عشق و خوشبختی رو اجرا کنم روی اینه تاریخ و روز رو نوشتم و نوشتم اولین روز عشق و خوشبختی...
صبح زود پاشدم گل خریدم
صبحانه قری طور اماده کردم
متن عاشقانه توی شونه ی موشون گذاشتم
متن عاشقانه روی میز صبحانه گذاشتم
ناهار و عصرانه ی قری طور و
تمام اون روز سعی کردم خوش اخلاق باشم و بخندم و خوشبختانه جواب گرفتم و همسری از فرداش خیلی سرحال تر بود...
و این متن رو موقع خوردن عصرونه واسش فرستادم
میچسبی به من
شبیه چایی بعد از خواب
یا عطر بازمانده بر لباسی که پارسال میپوشیدی
میچسبی...
شبیه تمام فالوده های تابستان
یا تمام گوجه سبزهای نمک زده اردیبهشت...
به اندازه ی باران
وقتی که کولر روشن است میچسبی...
میچسبی به من درست مثله عصرانه ی دل انگیز امروزم...
تو بهترین لذت دنیایی که اشتباها اینجا به دنیا امده....