مامان و بابام خدا رو شکر خیلی با هم خوبن، در عین صمیمیت زیادی که با هم دارن برای هم خیلی احترام قائل هستن. عقد که بودیم یه بار همسری اومد و من تو آشپزخونه کار داشتم نرفتم دم در استقبالش. وقتی رفت مامان باهام صحبت کرد و رمز صمیمیت و احترامشون رو گفت: بدرقه و استقبال همسر!
وقتی بهش فکر کردم یادم اومد که صبح ها مامان همیشه بیدار می شد، همراه بابا صبحونه می خورد و بابا می رفت سرکار. وقتی هم که بابا برمی گشت انگار یه مهمون مهم داره میاد، همه جا رو با انرژی مرتب می کرد و سعی می کرد تکالیف ما تموم شده باشه و وقتی بابا میاد خانواده مون دور هم جمع بشن. قبل از اومدن بابا چای رو آماده می کرد و وقتی بابا میومد با روی باز میرفت استقبالش.
منم تصمیم گرفتم همین کارو انجام بدم؛ هر روز صبح تا دم در واحدمون باهاش میرم و همین طوری که داره از پله ها می ره پایین براش دعا می خونم و نگاهش می کنم. خب سخته آدم از خوابش بزنه، از رخت خواب اونم اون موقع صبح و وسط خواب شیرین دل بکنه، اونم وقتی که تو خونه است و اجباری برای بیدار شدن نیست، ولی نابرده رنج گنج میسر نمیشود و چه گنجی بهتر از گرم شدن رابطه ام با همسری؟! وقتی هم از سرکار برمی گرده سعی می کنم همه چی رو قبل از اومدنش آماده کنم. به محض این که می رسه هر کاری داشته باشم رو رها می کنم و به پاش بلند میشم و میرم دم در استقبالش.
پی نوشت1: کسانی که سرکار میرن هم از این رمز موفقیت غافل نباشن. خیلی وقتا پیش میاد که من و همسرم با هم از خونه بیرون می ریم. دم در قبل از رفتن صداش می کنم و همدیگه رو بغل می کنیم و کلی انرژی مثبت به هم انتقال می دیم و تا شب همدیگرو شارژ می کنیم.
پی نوشت 2: در مورد صبح ها، به جز بدرقه یه کلید موفقیت دیگه هم هست، یه کلید طلایی: آماده کردن صبحانه! لقمه گرفتن های عاشقونه یا میز چیده شده صبحانه عشقمون رو گرم تر و زنده تر می کنه! اکثر اونایی که امتحانش کردن به معجزه بودنش ایمان آوردن!
منبع: هفته نامه متاهلین