دیروز عصر که همسرم از سرکار اومد خونه یه خورده خرفمون شد خداییش من خیلی باهاش بد حرف زدم خیلی اون فقط ساکت شد و چیزی نگفت خدایش هم اون مقصر بود اما سوکوتش به همین خاطر مقصریش بود بعدش من اومدم تواتاق و دروبستم یه کم به خودم اومدم دیدم من بد کاری کردم هی اومدم برم از اتاق بیرون ازش معذرت خواهی کنم اما نتوانستم یه یک ساعتی گذشتو صدام کرد من جوابشو ندادم اومد در اتاق گفت من میرم خونه مادرم میام من تا رفت بیرون سریع چندتا کاغذ رنگی برداشتم چندتا نت عاشقونه نوشتمو به شکل گل وقلب بعد همه رو چیدم روی تختخواب اتاقمون از دم در ورودی خونه هم فلش کشیدمو متن نوشتم رو سرامیک خونه یه گل رز هم ازقبل داشتم پر پر کردم ریختم عالی شده بود به نظر خودم ساعتای۲۱شب بود اومد منم قبلش رفتم حموم رفتم یه لباس خوشکلم رو پوشیدمو دراز کشیدن رو تختخواب وقتی از در وارد شده بود به گفته خودش خیلی خوشحال شده بود اومد توی اتاق من پریدم پایین گفتم من از عشق زندگیم خواهش میکنم منو ببخشه بخاطر رفتارم منو بغل کردو چرخوند گفت من ناراحت نشدم عزیزم از رفتارت بیشتر از این دلخور شدم که باهام قهر کردی من طاقت ندارم خیلی خوب بود هردومون ذوق کردیم واز کارمم در تشکر کرد😍