صبح آمده برخیز که خورشید تویی
در عالم ناامیدی امید تویی
در جشن طلوع صبح در باغ وجود
آن گل که به روی صبح خندید تویی
******************************************
ساعت که نه این اصل ِخروس است
بیدار شوید ، وقت بوس است🐔
باعشق وضو............قصد تیمم🐔
هر بوسه نشانی ز خلوص است🐔
******************************************
من آناست که یک صبح زمستان
با بوسه یِ معشوقه ز خوابم بگریزم!
******************************************
من از تــمام صبح هایم
فقط همانی را به یاد دارم
که تو در آغوش من
لبخند می زدی...
وگرنه
باقی طلوع ها
همگی شب اند بی تو!
******************************************
صبح میشود و خورشید نگاه تو،
آسمان را روشن میکند
لبخند میزنی بهار میشود...
صدایم میکنی، نسیم می وزد...
هرروز هفته تویی!!!
امروز هم《توشنبه》است!!!
******************************************
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیرانداختی و گفتی آهسته سلام
لب فروبستی نگاه شرمساری داشتی
خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست
نه نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش می کشیدی آه و می گفتی ببخش
سربه دوشم هق هق بی اختیاری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود انتظاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن، سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی.....
******************************************
بوسه ای بخشید و خوابم کرد و رفت
با لب لعلش خرابم کرد و رفت
با نگاهش جسم و جانم را بسوخت
بعد هم عاشق خطابم کرد و رفت
رهزن دل بود چشم مست او
ز آتش عشقش کبابم کرد و رفت
اشک ریزان همچو شمعی تا سحر
سوختم چندانکه آبم کرد و رفت
عاقبت در جمع عاشقهای خویش
عارفانه انتخابم کرد و رفت
دید رسوا گشته ام در محفلش
بی وفا آخر جوابم کرد و رفت
عشق من آمد ببالینم شبی
با نوای بوسه خوابم کرد و رفت💚
******************************************
لبخندِ تو صبحانه یِ شیرین شده در شامگهِ عمر من ای جان
وقتی که مربّایِ گلِ سرخِ لبت ریخته بر خامه یِ دندان...
******************************************
صبح
حادثه ی چشمان توست
و لبخندی که
با نور اتفاق می افتد
و در من شعری می شود
به وسعت دوستت دارم های ناگهانی